دایی داریوش

دایی داریوش

پیام خانواده استاد داریوش مهرجوئی: 
 این پیام توسط ثمین مسگران خواهرزاده استاد مهرجوئی در مراسم هفتمین شب قتل داریوش مهرجوئی و وحیده محمدی فر در کانون کارگردانان سینمای ایران خوانده شد.
سلام 
با تشکر از حضور و همراهی همۀ دوستان و همراهان عزیزی که در این روزهای تلخ و سخت کنار ما هستین.
این چند کلمه رو از طرف بچه های خانواده مهرجویی میخونم که امروز هر کدوم در گوشه ای از این دنیای مملو از فاجعه، سعی میکنیم دستامون رو به هم برسونین و از کودکیمون محافظت کنیم که ناگهان با ضرباتی سهمگین شرحه شرحه شده .. 
کودکی‌ای در آغوش خانواده‌ای گرم و صمیمی، پر از عشق و زیبایی و خلاقیت و رقص و موسیقی که رهبر ارکسترش دایی داریوشِ ما بود و بابای مریم و صفا و مونا. 
در خونهٔ فراموش نشدنی دروس که پر بود از ظرافت چیدمان فریار و محبت بی دریغ این سه خواهر، گیتی، فریده، ژیلا.  
این چند کلمه رو برای روزهای زیبایی میخونم که با هر بار جملهٔ «صدا، دوربین، حرکت» پر میشد از بازیگرای محبوب شهر و دکور و نور و تست لباس، تا در جایی از تاریخِ روزگارمون ثبت بشه ... و ما که گاهی پشت صحنه، با «صدا، دوربین، حرکتِ» خودمون، فیلمهای خیالیمون رو ثبت میکردیم و گاه این اقبال بهمون رو میکرد که در نقشی از مقابل دوربین گذر کنیم. 
شاید ما اونروزها نمی‌دونستیم که برای کدامیک از صحنه های تاریخ گریم کردیم، ولی شعفی که از این بازیهای جمعی به کودکیمون سرازیر شد، با هیچ خوشبختی‌ای جایگزین نخواهد شد. 
 
ما شانس این رو داشتیم که با سینما، این جادوی سحرانگیز بزرگ بشیم تا بتونیم به زندگی از دریچه خیال نگاه کنیم و نقش‌هایی که مقابل دوربین تصویر شدند رو یکی یکی در زندگی واقعی شناسایی کنیم، گاه بهشون بدل بشیم و گاه ازشون عبور کنیم .
این چند کلمه رو برای زیبایی خیال انگیزی میخونم که از دریچه دوربین مهرجویی به خونهٔ تک تکمون راه پیدا کرد و سفره‌ای چنان رنگی برامون پهن کرد که هنوز طعم غذاهاش رو زیر زبونمون مزه مزه میکنیم.
برای شخصیتهاییکه که از فیلمهاش وارد خونه‌هامون شدن و هنوز کنارمون زندگی میکنن.
 برای جملاتی که وِرد زبانمون شد و همواره با تکرارشون، دریچه‌ای از یک فرهنگ، شعور و یک شور جمعی شکفته میشه. 
برای گرمایی که در قلب این خانواده قلب ما رو گرم کرد و به هم پیوند داد. 
دایی داریوش عزیز، تو برای ما یک دایی، یک بابا، یک هنرمند، یک استاد و یک کیمیاگر زبردست بودی که زمان و زمین رو به هم پیوند زد، تا ریشه‌های زیبایی و اندیشه تا اعماق این خاک رسوخ کنه. ما جوانه‌های درخت تو و هم نسلان تو، قول میدیم که توانایی و درایت پاسبانی از این ریشه‌ها رو در خودمون هر دم پرورش بدیم .. 
 برای وحیدهٔ عزیز که سالها در کنار دایی داریوش زندگیش رو پر از محبت کرد، عزیزم متأسفیم که نتونستیم کنار هم جهان امن‌تری بسازیم. از تصور وحشت و خوفی که در آخرین لحظات زندگیت تحمل کردی، قلبمون پاره پاره میشه.  
و برای مونای کوچک زیبا که امروز در آستانهٔ جوانی حامل دردی تحمل ناپذیر شده.. عزیزم، مونا جانم، تو جوانی و باهوش و پرتوان، بی‌شک زندگی راههای بسیار زیبایی برای ادامۀ راه تو تدارک دیده و این رو بدون که ما از تک تک نقاط جهان دستهامون رو به هم میرسونیم تا تو رو در آغوش بکشیم .. تو خواهر مایی، قلب ما. 
دایی داریوش، وحیدهٔ عزیز، بدرود 
به امید اینکه روحتون همچون هنرتون سبکبال در آسمان به رقص در بیاد. 
با احترام 
ثمین، مریم، صفا، مینا، علی، هادی